یک ایمآن ِ زندگی لطفا

آچمَـــــــز

ز همه دست کشیدم که تو باشی همه ام +همه هست و هیچ نیست جز او .. tan-dis = تندیس : هست نشان دادن ِ آنچه را که نیست گویند ..

یک ایمآن ِ زندگی لطفا

تا بوده همین بوده .. مار از پونه بدش می آمده و در خانه اش هی سبز می شده

 تا بوده همین بوده .. از هرچه بدم آمد به سرم آمد !

 بعضی وقت ها هم نمی شود از قاعده ی به درک استفاده کرد !

نمی شود ، وقتی بعضی چپ چپ نگاهت می کنند که یعنی : دوباره چرا ؟

هیچی نگویی

امروز هم از همان روزهاست که جلسه برای من تشکیل داده می شود

 همه مجمع تشخیص مصلحت تشکیل داده اند

درست همان هایی که نه سر پیازند نه ته پیاز !

نشسته ام پشت میز مطالعه و دفترچه ی مزخرف ِ نبایدهای ِ فرفری را نگاه می کنم

مصیبت یعنی تو دقیقا توی مجتمعی کار کنی که من کلا ازش بیزارم

 کاش میشد پشت کوله پشتی َم این پلاکارد را زد :

 " از پذیرش ایمآن ِ مشغول در مجتمع های فولاد سپاهان ، ذوب آهن ،

پتروشیمی جدا معذوریم ! " تیک عصبی داشتن یعنی همین، یعنی آلرژی به مجتمع !

یعنی دلت نخواهد صبح کله ی سحر شوهرجانت از خواب ناز بیدار شود

 و آسه آسه لباسهایش را بپوشد تا تو از خواب ناز بیدار شوی

حتی از ترس بیدار شدنت بوس هم روی گونه ات نزند

و برود تا خود خود غروب ..

 تو باید تنها صبحانه بخوری ،

تنها ناهار بپزی بی آنکه هزاربار پیش خودت بپرسی

 حالا ناهار چی درست کنم که دوست داشته باشه

که تکراری نباشه .. تو باید ناهارت را تنها بخوری

خواب عصرانه ات را تنها تنها بروی ،

بعد هم منتظر بمانی غصه دار که شوهرجان خسته و کوفته بیاید !

نه !
من دلم شوهر مجتمعی نمی خواهد !

 من می خواهم صبح ها خودم با هزارتا ناز از خواب بیدارش کنم

خودم برایش صبحانه بچینم روی میز ، خودم برایش لقمه بگذارم

میوه بگذارم ، کیک خانگی و آبمیوه بگذارم توی کیفش

 خودم تا دم در بدرقه اش کنم و تا سرکوچه برایش بوس هوایی بفرستم

 من می خواهم دغدغه ی "چی بپزم واسه ناهار " داشته باشم

 دلم می خواهد ظهرها فقط یک بشقاب پلو و یک بشقاب خورش

یا هرغذای دیگری که بعد از حل معضل " چی بپزم " پخته ام ، روی میز باشد

می خواهم هر دوتایی مان توی یک بشقاب غذا بخوریم

 می خواهم بعد از ناهار سرش روی پای خودم باشد و به اخبار ساعت 14 گوش کند

 می خواهم روی همین پاها خواب عصرانه برود و من از صدای نفس هایش جان بگیرم

 می خواهم شب که می آید حوصله ی حرف زدن داشته باشد

جنازه تحویل نگرفته باشم

 آن قدر حوصله داشته باشد که اگر گفتم" دور دور " نه توی کار نیاورد

 دلم میخواهد انقدر حواسش جمع باشد

 که بفهمد امروز موهایم یا حتی رنگ رژم را عوض کرده ام

دلم می خواهد خیالم راحت باشد که دست شوهرجان همیشه سالم است

 و هیچ وقت توی دیگهای آهن مذاب شده نمی رود

 و بعدش حقوق از کارافتادگی نمی گیرد

 می خواهم سگ دو نزند، میخواهم اول زندگی کند بعد کار !!! می خواهم ..

خلاصه اش کنم ، من اگر ایمآن باشد و بنا شد ازدواج کنم

قرار است زن یک مرد زندگی شوم ، نه یک مرد کار !!!



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





+ نوشته شده در برچسب:, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |